«بشقابِ انتقام باید سرد سرو بشه!»
شاید تو هم این جمله رو بارها شنیده باشی. نمیدونم تاحالا چقدر رفتی توش و بررسی کردیش. به نظر من که یکی از بهترین ضربالمثلهائیه که شنیدم. ریشهش هم برمیگرده به یه کار هنری قرنِ هیجدهمی (کتابِ Les liaisons dangereuses نوشتۀ Choderlos de Laclos). البته تو بعضی از منابع هم ریشۀ این ضربالمثل افغانی (پشتو) ذکر شده. حالا مهم تاریخش نیست. مهم وجه دراماتیکِ این ضربالمثله که وارد کلی اثر هنری، بخصوص در سینما و در شاخصترین نمونهش «پدرخوانده»ها شده.
مفهوم جمله روشنه. داغ بودن و هیجانی بودن، اثرِ انتقام رو کم میکنه. باید بذاری که انقدر آروم بشی، تا بتونی یه نقشۀ خوب واسه انتقام بکشی؛ اونوقته که طعمش لذیذ و دلخنککن(!) میشه.
اساس بارِ قصۀ تمام «پدرخوانده» ها رویِ انتقام شکل میگیره. نمونههای زیادی رو میشه از توی داستان مثال زد: انتقام از دن فانوچی قاتل خانوادۀ ویتو کورلئونه، انتقام ترورِ ویتوکورلئونه و شکستهشدن فکِ مایکل، انتقام مرگِ سانی در سلاخی آخرِ فیلم، انتقام خیانتِ تسیو، انتقام از کارلو ریزی، انتقام از عواملِ ترورِ اتاق خوابِ مایکل و کِی، انتقام از هایمن راث، انتقام از قاتلِ آپولونیا و انتقام از فردو. دو نمونه از این انتقامها رو میخوام با ضربالمثل گفته شده بررسی کنم. در یکی از شاهکارترین فصلهای کتاب (در فیلم سکانسی که در تدوین نهایی حذف شده و اتفاقاً خوب هم از کار در نیومده) مایکل به سراغِ قاتلِ زنِ اولش، آپولونیا میره. آپولونیا که حامله بود، با گذاشته شدنِ بمبی زیر ماشینِ مایکل توسط یکی از بادیگاردهاش، فابریزیو، کشته میشه. چند سال بعد فابریزیو که در بوفالویِ نیویورک مغازه پیتزا فروشی باز کرده، توسط آدمکشهای مایکل به فجیعترین شکل کشته میشه و در آتیش خاکستر میشه. در واقع مایکل در کش و قوس درگیریش با خانوادههای دیگه هرگز از فکر این انتقام در نیومده بوده و همه این سالها داشته فکر و برنامه این انتقام رو طراحی میکرده و فرصت میداده که بشقاب سرد بشه! شاهکار دیگۀ این انتقامها که شاهبیتِ غزلِ فیلم هم هست، کشتنِ فردی، برادرِ بزرگ خانوادهست، که بعد از یه وقفه نسبتاً طولانی از مشخص شدن خائن بودنش انجام میشه. در واقع انتقام برای مایکل یه اصلِ قطعیه و فرقی هم نمیکنه که دشمن دور باشه یا برادر! |
نمونه یک انتقامِ سردِ نابِ دیگه تویِ فیلم اتریشیِ خوشساختِ Revanche (2008-Götz Spielmann) هست. تویِ این فیلم الکس، با ارتباط برقرار کردن با زنِ افسر پلیسی که عشقش رو کشته، بدترین انتقام رو ازش میگیره.
|
یکی از محبوبترین فیلمهای من «نیش/گوشبُری» (1973- George Roy Hill) هم براساس یک ایدۀ انتقام روایت میشه. ایدهای که این بار نه توسط یک نفر، بلکه توسط یه تیمِ چندین نفری و با بهترین برنامهریزی و ایدۀ ممکن، طراحی و اجرا میشه. |
فیلمهایِ خوبِ دیگهای هم هستن که با موضوع انتقام شاخته شدن. این نمونهها بیشتر تو ذهنم مونده:
Kill Bill (Quentin Tarantin), Snatch (Guy Ritchie), Gladiator (Ridley Scott), Revenge (Tony Scott), Edge of Darkness (Martin Campbell), Payback (Brian Helgeland), Cape Fear(Martin Scorsese), Ben-Hur (William Wyler), Leon: The Professional (Luc Besson), Straw Dogs (Sam Peckinpah), The Count of Monte Cristo (Kevin Reynolds), Once Upon a Time in the West (Sergio Leone), Munich (Steven Spielberg), Memento (Christopher Nolan) و Irreversible (Gaspar Noé)
تفاوتِ انتقام سرد و فکر شده با انتقام داغ و احساسی رو میشه تویِ دو تا فیلمِ جدید هم نشون داد.
1- فیلم The Secret in Their Eyes (2009- Juan José Campanella) نمایشِ یک انتقام سهمگینِ خنک شده و ساکت از مردیه که زنش توسط قاتلی کشته شده. مرد، قاتل زن رو به نقطهای دور دست میبره و مدتِ بیست و پنج سال اونو توی دخمهای نگه میداره و فقط بهش غذا میده. مرد قاتل، انتهای فیلم، بعد از مدتها، یه آدم غیر از شکنجهگرش رو میبینه و در دیالوگی بینظیر درخواستی جز این نداره: «بهش بگو فقط با من حرف بزنه!»
|
2- فیلم «هفت روز» (2010 – Daniel Grou) داستانِ یک انتقام سریع و داغه! چیزی که نمیتونه دلِ انتقام گیرنده رو خوبِ خوب خنک کنه! داستان، داستانِ انتقامِ مردِ جراحیه که قاتل دخترش رو زندانی میکنه و در هفت روز شکنجههایِ وحشتاکی روی بدنش انجام میده و بعد از هفت روز، درحالیکه بارِ غمی از دلش برداشته نشده و مستاصلتر از گذشتهست خودش رو به پلیس معرفی میکنه. دیالوگهای آخر فیلم: خبرنگار: این کاری که کردی درست بود/ تونست راضیت کنه؟ جراح: نه! خبرنگار: اگه برگردی به گذشته بازم اینکارو میکنی؟ مرد: آره!
|
* * *
من شخصاً شدیداً به گرفتن انتقام اعتقاد دارم! انتقام تَفتداده شدۀ سردِ سرد! مثلِ یه مجسمه که تویِ کوره حرارت دیده و الان که سرد شده کامل شده! اما بعضی وقتها هم فکر میکنم برای بعضی از خیانتها بهترین بشقابِ سرد، بیاعتنائیه!
خیانت همیشه بد نیست، بعضی اوقات خیلی هم خوب است… وفاداری به کسی که معنی عشق و وفا را نمی فهمد…خیانت است به عشق، به آفریننده اش !!
من نمیدونم این جمله اصلش از کیه اما واقعا درسته!
اما انتقام پاشا… بستگی به شدت عمل داره… بعضی وقتها اگه درست انجام بشه طرف یه درس حسابی میگیره… شاید دیگه اون کار با شخص دیگه ای انجام نده.. یعنی یاد بلایی که سرش اومده می افته و خودشو جمع می کنه.
بی اعتنایی یک طرفه است… یعنی فکر کن در اوج حالت عصبیت که داری قل قل می کنی داری خودتو کنترل می کنی که گوشی رو ور نداری سر تا پای طرف رو بشوری ! آدم تا مرز سکته میره..بعد همیشه هم با خودت میگی: اگه اون روز گوشی و بر می داشتم بهش می فهموندم و ال بل ! اما گوشی و بر نداشتی.
اون طرف هم یا خوشحال می شه و خودشو برنده فرض میکنه و برا خودش هورا می کشه یا هم براش فرقی نخواهد کرد و میره دهن یکی دیگه رو صاف کنه یا هم بش برمی خوره و احساس می کنه به شخصیتش توهین شده که این آخری خیلی بعیده.
منم همیشه میگفتم بی محلی، اما واقعا دلم می خواد یک بار تو زندگیم انتقام و تجربه کنم از نوع درست حسابیش !! دقیقا وقتی سرد شد با یه برنامه ریزی بی نقص !!
پاشا باور کن خیلی هیجان داره … من سر تک تک این فیلمها از شدت هیجان به خدا رسیدم ، حالا فکر کن این بار خارج از فیلم چه هیجانی تر بشه
😀
بستگی داره بعضی ها را باید در دم شست و برد داغ داغ اما اگر به طرفت بیشتر اعتماد کردی و ضربه خوردی اونوقت …..