به یادِ آرمین؛ دوستِ قدیمی…
امروز نشسته بودم تویِ خلآرامشگاهِ همیشگیم… جائی که بعضی از این خلواژهها از توش در میآد. کافه ثالث؛ بالایِ «نشرِ ثالث». اولین بار با «آرمین قبادی پاشا» اوجا رفتم و درموردِ فیلمنامهش با هم صحبت کردیم. امروز کلی به یادش بودم. به یادِ اونو، صحنۀ آسانسورِ In my Secret Life ش. از اون آدمائی بود که کم بود ولی پررنگ… من دلم برایِ اون تنگ شده و احتمالاً اونم دلش واسه کافه ثالث…
داشتم داستانکِ «دوباره در وین»م رو کامل میکردم که زیری و زبری صدایِ سازدهنیِ داغم کرد. رفتم از مردکِ قسمت موزیک پرسیدم: «این چیه گذاشتی؟». بهم سیدیِ «دوستِ قدیمیِ» بابکِ صفرنژاد رو داد.
دوسش دارم. میبره منو به فضاهایِ Lee Oskar ی. در واقع این اولین آلبومِ سازدهنیه که تویِ سبکهایِ Irish، Country، Gypsy Jazz و Rock and Roll کار شده.
من هم این آلبوم رو اتفاقی کشف کردم و خیلی دوستش داشتم