– این زنِ همسایه پائینی، باز زنگ زد.
– چی میخواد این همه زنگ میزنه؟
– گفتم که، میگه دخترش مریضه. میگه دکتر لطف کنه یه دقه بیاد پائین ببینتش.
– من مطب دارم خانم، قرار نیست هرکی تویِ محل مریض شد که من «یه دقه» برم ببینمش که!
– بهش گفتم ببرینش مطب، گفت کلاً از خونه بیرون نمیآد. میترسه خودکشی کنه. حالا یه لحظه برو ببینش دیگه. اون دفعه دیشمون جابهجا شده بود شوهرش رفت درست کرد.
* * *
– آقایِ دکتر خیلی خوب کاری کردین اومدین. چند روزه که هیچی نخورده. پاش رو از درِ خونه بیرون نمیذاره. همش چپیده تو اتاقش. عصبیه و همش داره گریه میکنه.
– چی شد که اینطوری شد؟
– با یه پسره چند وقتی دوست بود. پسره گذاشته و رفته. ظاهراً عاشقش شده. از اون وقت اینجوری شده. دکتر شما تا حالا مریضی اینجوری داشتین؟
– بله خانوم، تویِ این بیست و چند سال تا دلتون بخواد شبیهش رو دیدم…
– میترسم خدایِ نکرده خودکشی و اینا کنه…
– نه خانوم، خودکشی چیه… اگه قرار بود هر کی عشقش رفت بره خودکشی کنه که الان جمعیت جهان هفت میلیارد نبود! کِیسهایِ اینجوری یه چند وقتی دِپرشن میگیرن و کمکم که یادشون بره، بر میگردن به زندگیِ عادی… فقط شما و پدرش باید خیلی کمکش کنین. الان اون آستانۀ تحریکش خیلی خیلی پائینه. زیاد سر به سرش نذارین.
– ما که کاری به کارش نداریم که…
* * *
– من حوصلۀ نصیحت و اینا ندارم ها…
– من آخوند نیستم که نصیحت کنم. روانپزشکم و میخوام بهت کمک کنم.
– کمک نمیتونی بهم بکنی. همه جا اونه! همه چی اونه. همه جا بوش هست. همۀ صداها، صدایِ اونه. چه کمکی میخوای بکنی؟!
– چند وقت بعد به این حرفهات میخندی.
– تو تا حالا عاشق شدی؟ آقایِ دکتر؟!
– زیاد. و زود یادم میره.
– پس نشدی!
– حالا که چی؟ چون تو شدی باید انقدر بشینی با غمت تا بمیری؟
– چی کار کنم؟
– داری ازم کمک میخوای؟
– آره. خودمم دوست ندارم این حالتم رو… دوست ندارم ضعیف باشم.
– این چیزی که تو میگی بهش «عشق» چیزی نیست جز بهم خوردن مواد شیمیائیِ مغز؛ نوروترنسمیترها. باید دوباره اینا بالانس شن.
– چجوری؟
– سخته، ولی اگه خودت بخوای میشه. باید هر کاری که میتونی، بکنی که فراموشش کنی. عکسی ازش داری، نبینش. هدیهای برات گرفته، کنارت نباشه. موزیکهائی رو که باهم گوش کردین، حالا حالاها طرفشون نرو. به خاطرات مشترکت فکر نکن. واسه خودت سرگرمی بساز. ورزش خیلی کمک میکنه. در ضمن همیشه یادت باشه که انسان همیشه چیزی رو از دست میده که یا حقِّ الهیش نباشه یا اینکه انقدر که باید و شاید براش عالی نباشه.
– چقدر طول میشه که فراموشش کنم؟
– چند وقت باهاش بودی؟
– نُه ماه.
– یه تئوری هست که میگه یک سوم طولِ آشنائیِ رابطههایِ عاطفی طول میکشه که بعد از اتمامش، غم دوری دو طرف از بین بره. با این حساب، سه ماه طول میشه ولی اگه سعی کنی میتونی زودتر به خودت برگردی.
– همه چیزِ من اونه.
– نه. نیست! چون تو هیچ چیزِ اون نیستی.
– ازش بدم میآد. اذیتم کرده. میخوام تلافی کنم.
– زندگی پیکار نیست. بازیه.
– دوست دارم آیندهش خراب شه.
– آدم باید رها، در لحظه زندگی کنه. به آیندهاش فکر نکن. قانونِ «کارما» رو میدونی؟
– نه.
– کارما میگه: «افکار انسان مثلِ بومرنگه. هرچی در مورد بقیه فکر کنی و آرزو کنی، درنهایت به خودت برمیگرده. اگه دوست داشته باشی بدبخت شه، در واقع این آرزوئیه که واسه خودت کردی. همیشه براش چیزهایِ خوب بخواه. زمانی میرسه که بهت برمیگرده و تو یک لحظه نمیخوای که باهاش باشی. فراموش نکن که هیشکی تویِ این دنیا دشمنت نیست، هیشکی هم دوستت نیست. همه معّلم توئن.
– دوست دارم قوی باشم.
– میتونی باشی. و همه چیز رو کنترل کنی. اگه بتونی جسمی رو تا اونجا که میشه بالا ببری و بر قانونِ جاذبۀ روش غلبه کنی، اون موقعست که میتونی اونو به بیوزنی برسونی و کنترلش کنی.
– دارو چی؟ یه چیزی نمیتونین بهم بدین که انقدر فکر و خیال نکنم؟
– چرا! قرص خواب! تبدیلت میکنه به یه مُردۀ متحرک. میخوای بشی؟
– نمیخوام انقدر فکر کنم.
– تنها دزدی که میتونه دار و ندارِ آدم رو یه جا ببره، اندیشههایِ منفیشه. فکر بکن، ولی فکرهایِ خوب.
– احساس میکنم تویِ زندگیم دیگه هیچ وقت خوشبخت نخواهم بود.
– خدا در مکانهایِ دور از انتظار، در زمانهایِ عجیب و غریب، به دستِ آدمهایِ تصوّرناپذیر، معجزاتش رو برات انجام میده. از همین الان برایِ اتفاقات خوبی که قراره برات بیوفته با تعجّب نگاه کن! امید نداشته باش، ایمان داشته باش. به قولِ «فلورِنس اسکاوِل شین»، امید جلو رو میبینه، حالآنکه ایمان قبلاً حقش رو گرفته شده میدونه. تو قیافهت خوبه. مشکلی هم نداری. میتونی در آینده یارِ واقعیِ خوبی داشته باشی. با خودت باید این جمله رو هر روز صبح که از خواب بیدار میشی تکرار کنی: «جسورانه بر شیری که بر سرِ راهم قرار گرفتهاست میتازم و میبینم که سگِ کوچکِ خرمائیرنگِ مهربانی بیش نیست!» به خدا اعتقاد داری؟
– آره.
– خوبه. بیشترِ قضیه پس حل شدهست. یادت باشه که تنها تو نیستی که به خدا احتیاج داری. اونم به تو احتیاج داره؛ چون تو هم نقشی که اون برات تویِ این دنیا تعیین کرده رو باید انجام بدی. پس سعی کن این نقش رو به بهترین شکلِ ممکن انجام بدی. تمرینِ «دم و بازدم» رو بلدی؟
– نه…
– هر موقع احساس کردی که غم داری، با هر بازدم تمامِ ناراحتیهایِ توت رو خالی میکنی و تمام خوشیهایِ دنیا رو ازش میگیری. بعد از یه مدّت میبینی که چقدر حالت خوب میشه. همیشه به سلامتیت فکر کن. فکر کن به جایِ این اتفاق ممکن بود یه بلائی سرت میاومد که تا آخرِ عمر درگیرت میکرد. مثلاً، … چهمیدونم، فکر کن که تصادف میکردی و یکی از اعضایِ بدنت رو از دست میدادی. اونوقت میبینی این اتفاقی که الان برات افتاده در برابرِ مشکلاتِ اصلیِ زندگی هیچی نیست.
– باشه آقایِ دکتر، سعی میکنم… میتونم اگه سؤال یا مشکلی داشتم بیام پیشتون؟
– آره، هر موقع. ورزش رو یادت نره. خیلی بهت کمک میکنه.
– باشه. اتفاقاً الان فصلِ ورزشِ مورد علاقهمه. سعی میکنم خودم رو باهاش سرگرم کنم.
– یادت نره… از الان به بعدِ دنیا مالِ توئه…
* * *
تقریباً دو هفته بعد از ملاقاتمون بود که دیدمش. یه سرِ ویلچِر رو مامانش گرفته بود و سرِ دیگهش رو باباش. داشتن سعی میکردن ببرنش از پلهها بالا. تویِ اسکی افتاده بود و از گردن به پائین فلج شده بود. چشم تو چشم شدیم. هیچ حرفی نزد. فقط بدون اینکه پلک بزنه، چند ثانیه نگاهم کرد.
چند روز بعد، از اون خونه اثاثکشی کردم.
نتیجه اخلاقی اینه که تو ناراحتی ورزش نکنیم ولی واقعا تمام جملاتت زیبا بود اما من از جمله (زندگی پیکار نیست فقط یه بازیه )را بیشتراز همه دوست داشتم چون به اون اعتقاد دارم هر کسی بهتر بازی کنه اون برده
خيلي خوب بود
vaaaaaay dr in cheghadr khoub boud!!!
بسیار زیبا و آموزنده بود با وجود اینکه آخرش خیلی غم انگیز بود ولی بعضی وقتها بیان واقعیتها تلخه …
خیلی دوستش داشتم
مرسی عزیزم
ورزش پدر سلامتی است !
من توصیه میکنم برای ترک شکست عشقی اعتیاد را با دوز پائین شروع کنند. مثلاً سیگار اشنو ویژه یا حداکثر حشیش …
یکباره نرن از اولش کراک مصرف کنند. به اونجا هم میرسه و نباید عجله کنند 🙂
هميشه از خدا مي خواستم آدم قوي و محکمي باشم، ولي هر وقت مشکلي برام پيش ميومد کلي گله و شکايت مي کردم پيشش، يادم رفته بود که خودم اينو ازش خواسته بودم و چاره اي براي محکم بودن جز سختي نيست…
عجیب با حال و روز الان من صدق میکنه !!!!
با امیر ثابت کسایی موافقم.البته اگر با وارطانیان جلو بری خیلی بهتره.اگه یه کمی حشیش رو قاطی مشروب کنی عالیه من تجربه کردم برای فراموش کردن بدرقم جواب میده.بعدالتحریر: عالی بود
to chera inaro chap nemikoni?
like it
جالب وغم انگیز بود از نوشته هات خوشم میاد خواهشا"یه کتاب بنویس تحریر ات خیلی قشنگه قربونت برم.