برایِ تو همه کار میکنم تا تویِ بیابون برهوت بارون بیاد…
از کوهها خواهش میکنم که زانو بزنن و تو رو بلندت کنن…
وسط چله زمستون بهت بهترین گلسرخ ممکن رو میدم…
از فرشتهها میخوام که از اون بالاها برات آواز بخونن…
فقط مشکل اینه که:
نمیتونم …. نمیتونم بیام بیرون. نمیتونم از تختم بیام بیرون.
اگه میتونستم حتماً حتماً همة کارهائی که گفتم رو انجام میدادم.
ولی نمیتونم بیام بیرون. نمیتونم از تختم بیام بیرون.
برای تو من همه جنگهای دنیا رو تموم میکنم…
فاصله بین فقیرها و میلیونرها رو از بین میبرم…
چشمهای تو رو یه صورت فلکی جدید اعلام میکنم…
تویِ هر تارِ موهات یه معدن طلا کشف میکنم…
فقط مشکل اینه که:
نمیتونم …. نمیتونم بیام بیرون. نمیتونم از تختم بیام بیرون.
اگه میتونستم حتماً حتماً همة کارهائی که گفتم رو انجام میدادم.
ولی نمیتونم بیام بیرون. نمیتونم از تختم بیام بیرون.
بهم نگو که درغگوئم… نگو که حقّهبازم.
آخه من عقیده دارم تنها چیزی که مهمه نیّته! فقط نیت!
برای تو زغال رو توی دستام خورد میکنم تا برات الماس درست کنم…
فرض میکنم که کل زندگی یه بازیه و بهت اجازه میدم تو همة قانونهایِ این بازی رو بذاری…
بر اساسِ سایهت یه دین جدید میسازم…
به ابرها میگم تمام حروف اسمترو اون بالا کنار هم بسازن…
ولی … نمیتونم …. نمیتونم بیام بیرون. نمیتونم از تختم بیام بیرون.
اگه میتونستم حتماً حتماً همة کارهائی که گفتم رو انجام میدادم.
… نمیتونم بیام بیرون.
اَه…. نمیتونم بیام بیرون… از تختم.
اَدَم کوهن – «بیرون از تخت»
از آلبومِ «مثل یه مرد»