Bullog
خُلنگِار
صحنه داخلی و خارجی، شب و روز، بیتو 4.8 (4)
November 24, 2010
Usual Bulls
از بین تمام نوستالژیهایِ معقول و غیرمعقول دنیا، بعضیهاشون بد جوری آدم رو دلتنگ میکنه! کافیه که باهاشون برخورد داشته باشی تا داغون بشی تا آخرِ آخر! یکی از این نوستالژیها برای من نوستالژیِ هتله!
وقتی تو با یه Read more
دلتنگیهایِ دهه دوم عمرم 5 (10)
November 17, 2010
Usual Bulls
دلم برای رامیِ کاسهای با دائیها و خالهها، دبلنا و پوکرِ پنج کارتِ کلاسیک، که توش میتونستی ورقهاتو آروم آروم لیز بدی رو هم تا گوشة آسِ گیشنیزت آروم بیاد تو کادرِ نگات، برای دستِ تو دماغ کردة Read more
دیالوگِ روز 5 (4)
November 16, 2010
Usual Bulls
پاشا: … ولی من یه موقع، شاید فقط یه بار واقعاً از دستت ناراحت شدم.
پژمان: !
پاشا: وقتی که بعد از دعوایِ من و اون مردک …. بهش زنگ زدی.
پژمان: آره، میدونم.
پاشا: اشتباه کردی دیگه؟
پژمان: Read more
حماقت؟ 5 (4)
November 16, 2010
Usual Bulls
– خوبه لااقل تو به یکی نامه مینوشتی که میفهمید.
– این حماقتِ توئه که عاشق یکی شدی که نامههاتو نمیفهمه!
روسپیها هم عاشق میشوند، عاشق روسپیها هم میشویم 5 (4)
November 12, 2010
Usual Bulls
خودِ سکس، به خودیِ خود شاید n تا مزه بده، ولی در واقع برنامههای جانبیِ ذهنی، صوتی و تصویریِ قبل و حین و بعدش، نزدیکِ 10 n کیف میده. مثلاً، اون دیالوگها، اون منظرههایی که شاید اصلاً رئال هم Read more
!نوشتن یک بیست و پنج در تاریکیِ یک دموکراسی 5 (3)
November 10, 2010
Usual Bulls
بعضی از تجربهها، میرن میشینن روی یه قسمت روحِ آدم، مثِ مته، سوراخش میکنن و مسخت میکنن!
تئاترهای «محمد یعقوبی» برای من این متهست! وقتی میشنوم یه کارِ جدید قراره داشته باشه، یه جوری میشم! دیدین هِی منتظر یه Read moreیک انزوایِ خواستنی! 4.2 (5)
November 7, 2010
Usual Bulls
یکی از نکات بسیار مثبت این وبلاگ (یا شاید تنها حسنش) اینه که کسی نمیخوندش!