مردِ تنها بعد از مدّتها دل از سگش کند و راهی خیابان شد. در آن گرگ و میشِ شب در مرکزِ شهر فقط سیاهها و فاحشهها را میشد دید. دلش یک زن میخواست.…
خُلنگِار
مردِ تنها بعد از مدّتها دل از سگش کند و راهی خیابان شد. در آن گرگ و میشِ شب در مرکزِ شهر فقط سیاهها و فاحشهها را میشد دید. دلش یک زن میخواست.…
«نشدنی» با همراهی مهرانا - همیشه فکر میکردم اینائی که میآن میشینن روی این صندلیهایِ بلند جلوی بارمَن و بدون توجه به اینور و…
بعد از این همه سال... بالاخره شد... کی باورش میشد... تو شوهر کردی، من اونجوری شدم... راهامون موازی هم اومد تا آخرش اینجا باز به هم …
نشستهای رو به من، رویِ این صندلیهایِ قشنگ ولی ناراحت. امواجِ دریا به سمت ما نزدیک و نزدیکتر میشود. هر بار نزدیکتر از بارِ قبل. نه من به …
مراسم قطع دست نمایشنامه نویس: مارتین مکدونا کارگردان: نعیم جبلی بازیگران: یاشا خضوعی، نورا زرکندی، نعیم جبلی و پاشا آزاد …
(برای محمد یعقوبی) پردة اول هفتة گذشته - یک دوره همی با افراد نیمه روشنفکر - رو به روی تلویزیونِ هزار اینچی. آقای ۱: سندی هیچی …