از دستِ خویشتنِ تو فریاد …

5
(3)

 

خانوم‌بازه؟ شارلاتانه؟ از حماقتِ افراد معمولیِ جامعه سوء‌استفاده می‌کنه و اونا رو نردبونِ بالارفتنِ خودش می‌کنه؟ از دستِ این و اون کپی می‌کنه؟ استعداد‌هایِ دیگران رو به اسمِ خودش ثبت می‌کنه؟ با جمهوری اسلامیه؟…  
 
به قولِ محمود خانِ دولت آبادی «نیش و کنایة دیگران؟! هرچه هر که خواه، گو بگوید!»
 
اگه حتی اون پلان- سکانسِ رویائی- پایانیِ «زیرِ درختانِ زیتون» رو هم نساخته بود، با حتی یکی از شعر‌های دو- سه خطیِ این کتابِ تازه‌ش بازم می‌پرستیدمش.
 
«باد و برگ»ِ عباس کیارستمی چاپ شد. توسط نشرِ نظر.
 
 دارم باهاش نفس می‌کشم. حتماً بگیرینش. یه مجموعة عکس، در قالبِ شعر‌هایِ چند‌خطی از ویزُرِ کیارستمی. هر کدوم از این مینی‌مال‌ها، خودش واسه خودش یه فیلم و یه داستان و یه زندگیه. چند نمونه‌ش که مستم کرده:
 
«از شکاف در
هم سوز می‌آید،
هم نورِ ماه»

 

«امروز صبح
تنها یک ردِ پا بر برف
جاپایِ کسی که برف می‌روبید.»
 
 
«باغم را فروختم
 امروز
آیا درختان می‌دانند؟»

 

«دو خطِ موازی
بر اثر یک مسامحه
به هم رسیدند.»

 

«سیب از درخت
فرو افتاد و من

به جاذبة تو اندیشیدم»

 

«یک گلوله

یک مغز
یک روز.»
 
 
«غریق
در واپسین دمِ حیات
چندین حباب هوا

به جهانیان نثار کرد.»

 

«چل‌چراغ که روشن شد
چهل‌ سایه،
بر زمین نقش بست.»
 
 
 
«نه خواندن می‌دانست
نه نوشتن
اما چیزی می‌گفت
که نه خوانده بودم
نه کس نوشته بود.»
 
 
 
«روزِ باشکوهِ تولد
روزِ تلخِ مرگ
چند روزی در میان»
 
 
«ده پله
یک پاگرد
ده پله
یک پاگرد
ده پله
یک پاگرد
کسی در نگشود.»
 
 
 
 
«نبضم را می‌شمارم
بیست و هفت
در چهار ضرب می‌کنم
صد و هشت!»
 
 
 
 
«بسیاری عاشق
بسیاری، معشوق
عاشق و معشوق،
انگشت شماری.»
 
 
 
 
«چیزی گفتم
نامحرمی شنید
محرم شد.»
 
 
 
 
 
«آن‌روزها
 هم تو همسر داشتی
هم من
امروز نه تو داری، نه من
با این همه
از کنارِ هم می‌گذریم.»
 
 
 
 
«می‌خواستم بروم
گفت بمان
ماندم
گفت برو
رفتم
آمد
بازگشتم
برفت.»
 
 
 
 
 
«به‌سختی پذیرفت
به‌تلخی پاسخ گفت
به‌نرمی رفت»
 
 
 
 
 
«نه یاد داد
نه یاد گرفت
چه خوب که رفت.»
 
 
 
 
«دوستِ جانْ‌جانی بودیم
سال‌ها
دشمنِ جانی هستیم
یکی‌دوسالی.»
 
 
 
 
«قهرمان داستانی هستم
که نه داستانی دارد
و نه قهرمانی.»
 
 
 
 
«لبخند می‌زنم
بی‌دلیل
عشق می‌ورزم
بی‌تناسب
زندگی می‌کنم
بی‌خیال
مدّتی‌ است.»
 

Rate This

We are sorry that this post was not useful for you!

Let us improve this post!

Tell us how we can improve this post?

4 thoughts on “از دستِ خویشتنِ تو فریاد …”

  1. خيلي خوب بود
    دوسشون داشتم

    "بابا تورو خدا اين فونت احمقانه رو عوض کن، من نميفهمم يعني چي با اين فونت توي اين رنگ بندي مينويسي؟ اصلا …"

  2. عمامه مرتضی پیشم جا مونده … تو نمی دونی خونه مرتضی اینا کجاست ؟؟

    دکتر شریعتی جو زده از فیلم (خانه دوست کجاست؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *