یه شب مستِ مست کرد، نشست جدّی و محکم با خدا اتمام حجّت کرد:
«یا این هفته کاری میکنی جایزة پنجاه میلیونی رو ببرم، یا یه کاری میکنی دیگه تویِ این دنیا نباشم.»
چند روز بعدش پنجاه میلیون رو برد.
هفتة بعدش هم کادیلاک جدیدش رفت زیر یه کامیون و قبل از اینکه حتی به آمبولانس خبر بدن، جابهجا مُرد.
یا اونشب شرابش خیلی شراب بود، یا خدا «یا»یِ جملهش رو نشنیده بود.