– از کجا فهمیدی اومدم؟
– وبلاگت
– چیزی ننوشته بودم از اینجا.
– حسِ پشتِ نوشتههات گفت.
– از کی تا حالا حسشناس شدی؟
– بودم همیشه. تو افلیجِ حسی بودی، حسشناسی منو نمیفهمیدی.
– متوجه نمیشدی…
– همون. نمیفهمیدی. متوجه نمیشدی. حالیت نمیشد. درک نمیکردی.
– دعوا داری؟
– خودت کلکل داری! این منم که بازم زنگ زدم.
– آره بازم زنگ زدی و طلب کاری
– نه اتفاقا. این بار کارم گیره.
– چی شده یه بارم کار تو گیر شده؟! زمین گرد شده و یا آدم قرار شده به آدم برسه؟
– شتر نباش یه امشبو کینهای…
– مستی؟
– همیشه. هر شب. از اون شب. آخرین شب. تا امشب. هر شب.
– با کی میخوری؟
– با یاد تو
– با یادم یا به یادم؟
– چه فرقی میکنه؟
– نمیدونم دقیقا. «با یادت» یه جورائی یعنی انگار هستی… «به یاد» بیشتر معنی با خاطراتت میده. ماضیتره. به یاد یعنی اینکه انگار مُردی… دارم یادت میکنم
– مُردی مگه؟
– نمردم. نمردی. مُردیم.
– زنده میشیم باز.
– باز؟! شوخی میکنی دیگه؟
– نه! یه بار دیگه…
– صد بار دیگه هم این فیلمو ببینی آخرش عوض نمیشه.
– اگه فیلمو دوباره بسازی چی؟
– هیچ ریمیکِ خوبی سراغ ندارم.
– مگه نه اینکه «ایمپاسیبل از ناتینگ»؟
– اون مال قبل بود. مال دهه سی
– ببین… تنهام.
– درست میشه. منم تنها بودم
– الان نیستی؟
– چرا هستم. ولی عادت کردم
– من از اینکه تنهام ناراحت نیستم.
– خب. پس چی؟ از چی ناراحتی؟
– از اینکه دیگه نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم ناراحتم.
– تو خودتم دوست نداری، چه برسه…
– تو چی؟ تو خودتو دوست داری؟
– برای چی زنگ زدی بعد از این همه مدت؟
– داریم پیر میشیم.
– خب؟
– حیفه.
– چیش حیفه؟ اینکه هر روز به هم استرس وارد نمیکنیم؟ هر روز همدیگرو زجر نمیدیم؟
– نه. اینکه تنها میمونیم…
– تنهائی خوبه.
– واسه تو آره. من بهش عادت ندارم. نمیخوام تنها باشم.
– با من باشی از الانت تنهاتری.
– کی گفت میخوام با تو باشم؟
– پس چرا زنگ زدی؟
– بچه
– ها؟
– بچه میخوام.
– میخوای منو به فرزندی قبول کنی؟
– نه میخوام بچهت رو به فرزندی قبول کنم.
– دیر نیست واسه مادر شدن؟
– وقتشه! خودِ خودشه
– پس هنوز «جریانِ میخوام مادر بچه تو باشم» برقراره!؟
– هنوز؟ آره هنوز. یادت نیست؟ هنوز میشه… گرگر دستات… قدیمیها… کاشی کاریا… ماشیندودیا…
– دیگه دیره…
– واسه من نیست.
– تو نصف ماجرائی… با نصف ماجرا نمیشه هنوزت برقرار شه.
– میخوای التماس کنم؟
– التماس کنی؟ واسه چی؟ ماها که حال روزگارمون خوب بود، انقدر خراب شدیم. حالا میخوای این خرابه رو کپی هم بکنی؟
– به تو کاری ندارم… با من. من درستش میکنم.
– چی رو درست میکنی؟ کروموزوم رو؟
– میدی یا نه!؟
– نه.
– اگه بخوای لازم نیست همو ببینیم… اسپرم… آی وی اف. آی سی اس آی. آی یو آی…
– تحقیقاتت هم کامله
– بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی… اینو با تمام وجود میخوام.
– چرا من؟! این همه آدم
– به تو ربطی نداره. من دلیل خودمو دارم.
– ببین برای من تموم شده.
– برای منم تموم شده.
– پس حرفت چیه؟
– حرفم همونیه که بود. میخوام مادر بچهت باشم.
– من بچه و مادرشو میخواستم تو این همه سال میتونستم یه جینش رو داشته باشم.
– نخواستی. ولی من الان ازت میخوام. به احترام خاطراتمون.
– کدومشون. خوباش یا بداش؟
– خاطراتِ بدمون هم خوب بود.
– برعکس… من فکر میکنم خاطرات خوبمون بد بود…
– اینم همون معنی رو میده…
– به خاطر خاطرات خوب میخوای یکی رو بیاری تو این دنیا تا بدبخت شه؟
– نمیشه… ببین حوصله ندارم زیاد بحث کنم… فکر کردم بعد از این همه سال میشه باهات منطقی صحبت کرد…
– الان داری منطقی صحبت میکنی؟ بیا با من بخواب یه بچه بده که من مادر بچهت بشم بعد خداحافظ؟
– خداحافظش رو تو داری میگی
– نه! خداحافظش همون چند سال پیش گفته شد. خداحافظ یعنی خداحافظ
– پس نه؟
– نه
– نه؟
– دوست داری «نه» رو؟
– نه.
– خوبه… سعی کن بخوابی. دیگه هم زولپیدم رو با ودکا نخور. سعی کن بخوابی. فردا که چیزی یادت نمیآد. منم فکر میکنم که امشب زنگ نزدی. امیدوارم مادر خوبی بشی.
– متنفرم ازت.
– خوبه. تنفر هم یه حسه… بیحسی حس بدیه
– خداحافظ.
وااااایییی… محشرررررر بوووددد👍👍👍 من 👏👏👏👏👏👏👏دلیل خودمو دارم👌