(برایِ یاس)
– حوصله داری یه ذره باهات دردِ دل کنم؟
– …
– وقتی تو اومدی که با من زندگی کنی، واکنش افراد عجیبغریب بود. اول همه تعجب کرده بودن که چی شد بالاخره این مرد دل به یه زن داد و از اون مهمتر چی شد که دل به زنی مثل تو داد! خب آره… درسته… تو زیبا بودی. بسیار هم زیبا بودی. زیبا هستی. هیکلت هم عالیه. از اون مهمتر سبک نیستی. یه جورائی مدلِ خودمی. همونجوری فیلمبین و کتابخونی. سلیقههامون هم تقریبا یکیه. اما خب، مردم که این چیزها رو نمیفهمن. به نظرشون این رابطه عجیب میاومد.
– …
– وقتی در اوایل میانسالی با هم ازدواج کردیم دیگه همه داشتن پس میافتادن. شب عروسی همه یه جوری نگاه میکردن انگار من خلیچلی چیزی شدم. یا چیزخورم کردی! سر اون رقصِ دونفره آخر، تویِ اون تاریکی هم میشد دید که مهمونها دارن چجوری پچپچ میکنن و چشمهاشون داشت از حدقه در میاومد. یه چیز دیگه رو هم میشد قشنگ دید! زیبائی لالکننده تو رو!
– …
– اینها رو تویِ این نوزده سال که با همیم هیچوقت بهت نگفته بودم. درسته که زندگیِ ما خیلی دیر با هم مشترک شد ولی این همه ساله که با هم موندیم و این مساله از منی که بلندترین رابطهم قبل از تو به شیش ماه هم نمیرسید و حتی حاضر نبودم یه شب مسواکم کنار یه مسواکِ دیگه تویِ لیوان باشه، خیلی بعیده!
– …
– بذار کنار اون کتاب رو امشب! امشب شبِ اعترافه! کلی کار داریم! راستش نمیدونم بهت بگم یا نه… قصد ندارم ناراحتت کنم یا اینکه دلخور بشی. ولی من میدونم رمز این خوبباهمبودنمون چیه. اینکه چرا انقدر خوشبخت شدیم. اینکه چرا من به عنوان یه مرد هیچوقت هیچ کمبودی رو از طرفِ تو حس نکردم. اینکه چجوری شد که با تو همدل و همشب و همنوا و همدم و همساز و همسر و همبغض و همتن شدم. من کاملا میدونم چرا! شاید تو هم بدونی. شاید هم نه. ولی من میخوام بهت امشب بگمش. البته با شناختی که ازت دارم میدونم که بهت برنمیخوره… ببین تو با اینکه زیبائی و عمیقی و مهمتر از همه یه دوستِ واقعی هستی ولی بهترین خصوصیتت اینها نیست. اینها نیستن که تو رو یارِ زندگیِ من کرده. فکر میکنم تو هم اگه میتونستی حرف بزنی، این رابطه هم شبیه رابطههای قبلی من میشد. همین نقصِ تو شده رمزِ موفقیت این رابطه. نه اینکه اگه توانائی حرفزدن داشتی نمیتونستی خوب حرف بزنی یا اینکه مثلا نقنق میکردی یا هِی دعوامون میشد، نه! این ناتوانیِ کلا حرف نزدنت باعثِ این سکوتِ زیبایِ این دو دهه زندگی ما شده که دنیا رو برای من زیباتر کرده! همون شد که همون اول یه بار مدلِ خودت گفتی: با زبون اشاره عاشقم کردی!
– …
– حالا دیگه واقعا اون کتاب رو بذار کنار و چراغِ بغل دستت رو هم خاموش کن. بیا میخوام لالائیت رو بو کنم!
بیا میخوام لالائیت رو بو کنم:)
😍