سیزده، چهارده سال پیش، اون موقع که هنوز اینترنت اینجاها نبود، یه چیزی بود به اسمِ BBSِ «پیام» که با تلفن بهش یه عدّه بیکار که ورژنِ الانشون اینائیهستن که تویِ فیکبوک میپلکن (قطعاً + خودم) وصل میشدن و در یه محیط بیگرافیک و تکستی با هم نظراتشون رو ردّ و بدل میکردن.
یادمه یه انجمن داشت به اسمِ «جوان» که رئیسش «علی پیروز» (دائی علیِ خودمون) بود. یه تابستون من شروع کردم یه داستانِ سریالی، هر روز گذاشتم توش که اون موقع پرطرفدار شده بود و الان هم کافیه «داستان ستاره + امیرپاشا آزاد» رو گوگل کنین تا ببینین هنوز درِپیتهائی هستن که میخوننش!
داستانِ مزخرفیه، پر از غلط و غلوط ادبی، دستوری، املائی، درامی، منطقی و تاریخی! ولی میشه یه فیلمِ هندیِ خوب ازش درآورد. و مهمّتر از همه، لحظههائیش رو دوست دارم. گفتم حالا تویِ خُلواژهها لینکش باشه که بدونین این مزخرف رو من نوشتم. طبیعتاً این همون نسخۀ قدیمیه و تصحیح نشده.
… و قطعاً سیزده، چهارده سالِ دیگه، تمامِ این خُلواژهها، مثلِ «ستاره» مزخرف بهنظر میآن. هرچند که الانم مالی نیستن!