Bullog

خُل‌نگِار

شکنجه‌هایِ رخت‌خوابی 5 (8)

–         پس چی شد این که اون موقع‌ها می‌گفتی تختِ کوئینِ من احتیاج به یه کوئین داره؟ –         بگم غلطِ زیادی خوردم بی‌خیالِ Read more

فقط مشکل اینه که 5 (3)

برایِ تو همه کار می‌کنم تا تویِ بیابون برهوت بارون بیاد… از کوه‌ها خواهش می‌کنم که زانو بزنن و تو رو بلندت کنن… وسط چله زمستون بهت بهترین گل‌سرخ ممکن رو می‌دم… از فرشته‌ها می‌خوام که از اون بالاها Read more

خُل‌پلانِ ۸:‌ دوست داشتنِ تو تنها کارِ درستیه که تا حالا انجام دادم 5 (5)

با یادِ          «مهتاب»، Clara        و

 

       همه آن‌هائی که قرارهایم با آن‌ها، مثلِ قرارهایم با «مهتاب» نشد.      Read more

کارِ بزرگ 4.8 (5)

(برای آقای لوبیتز)

  هیچ‌کس نفهمید چشه! هرگز کسی یک لحظه هم فکر نمی‌کرد که «اندریاس» ممکنه افسرده باشه. واسه اینکه شخصیت شوخی داشت و لبخندش همیشه اونجا بود. حتی وقتی خودش با پای خودش رفت به بیمارستان دانشگاه Read more

خونه 5 (6)

  اینجا بویِ عید و عیدی نمی‌آد. خبری از بویِ توپ و کاغذ رنگی هم نیست. همه قلّک‌ها از قبل شکسته شدن. اینجا کسی به کسی سکه عیدی نمی‌ده. کسی قاشق نمی‌زنه. بتهٔ نور شده کُپهٔ نمور. نه باغچه Read more

Remorse 5 (3)

So u wanna know what’s my greatest regret in life? Okay; here it is:   “It was half past three in the afternoon when I met her. We were just past the Old Town Square and were enjoying the Read more

قانون شصت و یک و قانون شصت و دوِیِ پاشا 4.7 (3)

آدم‌هایِ مریض غیر قابل اعتمادن و آدم‌هایِ غیرقابل اعتماد مریض.