در هفتسالگی پدرش تمامِ دارائیهایِ خانواده را برباد داد.
پیانویِ بلاروسِ دیواری پسرک هم همراه با بقیة وسایل به طلبکارها داده شد.
او همة آن نُتهایِ هشتاد و هشت کلید را تازه یاد گرفته بود و قسمتی از Read more
در هفتسالگی پدرش تمامِ دارائیهایِ خانواده را برباد داد.
پیانویِ بلاروسِ دیواری پسرک هم همراه با بقیة وسایل به طلبکارها داده شد.
او همة آن نُتهایِ هشتاد و هشت کلید را تازه یاد گرفته بود و قسمتی از Read more
۱- یکی بود، یکی نبود. یه آدمِ خوب و باهوش و بسیار کوشا بود که تویِ زندگی سختیِ زیادی کشید، ولی بسیار تلاش کرد و سرانجام به مقامهایِ بالا رسید و به همه کمک کرد و همواره ازش به Read more
از فردایِ روزِ ازدواج، هر روز صبح، قبل از رفتن سرِکار، مرد زن رو بیدار میکرد تا ویتامینها و قرص کلسیمش رو بهش بده.
زن تو خواب و بیداری غر میزد و یه «بذار بخوابم»ِ مبهم نثار Read more
پسرک لاغراندام با تردید از روی صندلیش بلند شد و مِنمِنکنان گفت:
– من… من دقیقاً نود روزه… نود روزه که لب به مشروب نزدم.
حاضرین جلسه نامنظم برای پسرک دست زدند.
فرانک که وسط نیمدایرة صندلیها Read more
(برایِ یاس)
– حوصله داری یه ذره باهات دردِ دل کنم؟
– …
– وقتی تو اومدی که با من زندگی کنی، واکنش افراد عجیبغریب بود. اول همه تعجب کرده بودن که چی شد بالاخره این مرد دل Read more
(به «مینا جانِ» شهیار)
پروفایلش خصوصی بود. همه این سالها. واسه همین عکسش تویِ اون قابِ دایرهای انقدر کوچیک بود که مجبور میشدم با یه برنامه ذرهبین بزرگش کنم تا ببینم چجوری شده. عکسِ بزرگ شده هم Read more
(برایِ محسن)
من در چهل سالگی باز شدم صفر. باز رسیدم به هیچ.
مهریه، نفقه، خونه، ماشین، همه اثاث مال تو.
شیش روزِ سارا هم مالِ تو.
اتاقِ بچگیهایِ خونه پدری مالِ من.
جمعههایِ سارا هم مالِ من.