Bullog
خُلنگِار
باکارا 5 (2)
                      February 5, 2012
                      Usual Bulls
                    
                    
– تو همه جور در مورد نیکلای حرف میزنی. چطور میتوانی بشناسیَش؟ آیا واقعا در مدت شش ماه میشود یک مرد را شناخت؟ او مرد برجستهای است. حالا ولی افسرده است، حرف نمیزند، کاری نمیکند. ولی سابق بر این…  Read more
                  آدیداسهایِ کهنۀ سباستین 5 (5)
                      February 3, 2012
                      Stories, Usual Bulls
                    
                    
 
–      لااقل پنجرۀ اتاقتو باز کن که این بویِ گند از اتاقت بره بیرون. دوباره بالا آوردی؟
–      اصلاً حوصلۀ نصیحت ندارم امروز بِنی. 
–    Read more
                  حیفْگودرز 5 (6)
                      January 25, 2012
                      Stories, Usual Bulls
                    
                     
حیفگودرز از پشتِ کُپههایِ جمع شدۀ گندمها، زنش را دید که واردِ طویله شد. این دفعۀ اوّل نبود که میدید کژال، با آن دامنِ چینچینِ رنگی، وارد آغُل میشود و چند لحظه بعد عقیل، پسرِ کوچک ملّایِ ده،  Read more
                  اگه واقعیت داره که هستی… 5 (3)
                      January 21, 2012
                      Usual Bulls
                    
                    
Biagio Antonacci
“Se è vero che ci sei
(Live at Colosseo, 2011)
 «اگه واقعیت داره که هستی»
بیاجو آنتوناچی
                  رُم… گرمایِ «ژوئن»… حتّی در شب… شرابِ قرمز… عشق نافرجام… جفتنشدنی… امّا باز… باهم… از «تراستِوِره»… میدونِ «سانتا ماریا»… در Read more
خُلحامی 5 (3)
                      January 17, 2012
                      Usual Bulls
                    
                    من الان اِنقدر هیجان دارم نمیدونم باید چی بنویسم… … بعد از گذاشتن پُست قبلی، که قرار بود «خلواژهها» تعطیل شه، email و نامههای زیادی از کمپانیهای معروف دنیا برایِ حمایت «خلواژهها» برام فرستاده شد. اوّلش فکر میکردم Read more
خدافظ 5 (4)
                      January 14, 2012
                      Usual Bulls
                    
                    
 
خُب! از اونجائی که هر چیزی یه عمری داره و یه روزی تموم میشه، متاسفانه باید بگم که عمرِ «خلواژهها» هم تموم شد دیگه. چند ماهِ اخیر با سختی زیاد، تیمِ «خلواژهها» اونو اداره میکردن و خیلیهاشون بهخاطر  Read more
                  همه از مرگ میترسند، من از زندگیِ سِمِجِ خودم * 5 (1)
                      January 13, 2012
                      Usual Bulls
                    
                    
 
 
الان، داشتم برایِ یکی، «نقنقهایِ یک جسد» رو میخوندم، بعد از اینکه تموم شد، گفت چقدر شبیهِ «پیامی از آن سویِ پایان»ِ مهدی اخوان ثالث بود. بعد، برام اون شعر رو خوند! اگه شخصِ سوّمی بودم  Read more